هفته گذشته، دو مورد از اسناد ارائه شده به سرمایهگذاران صندوق (LP Decks) شرکت بزرگ و به شدت محرمانه «Andreessen Horowitz» (که با نام a16z نیز شناخته میشود)، به بیرون درز کرد. این اتفاقی نادر است و نگاهی بیسابقه به مدل کسبوکار یکی از قدرتمندترین بازیگران دنیای فناوری و سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) فراهم میکند. تحلیل این اسناد سه حقیقت غیرقابل انکار را آشکار میسازد:
- a16z سود هنگفتی برای سرمایهگذارانش (Limited Partners یا LPها) ایجاد کرده است.
- a16z سود هنگفتی برای خودش ایجاد کرده است.
- بخش بسیار بزرگی از درآمد این شرکت (حداقل ۲۵ درصد) از محل «کارمزدهای مدیریتی» (Management Fees) تأمین میشود، نه لزوما از سود حاصل از موفقیت استارتاپها.
این یافته آخر، کلید درک تحولی بزرگ است که در انتظار صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر قرار دارد.
غولهای سرمایهگذاری خطرپذیر چگونه درآمدزایی میکنند؟
صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر به دو روش اصلی درآمد کسب میکنند: «کارمزد مدیریتی» که درصدی ثابت از کل سرمایه تحت مدیریت است و سالانه دریافت میشود (معمولاً ۲٪) و «سود مشارکتی» (Carried Interest) که سهمی از سود نهایی حاصل از فروش یا عرضه عمومی استارتاپهای موفق است.
[کارمزد مدیریتی مبلغی ثابت معمولا ۲٪ از کل سرمایه صندوق است که شرکت سرمایهگذاری سالانه، صرفنظر از موفقیت یا شکست استارتاپها، برای پوشش هزینههای عملیاتی خود از سرمایهگذاران دریافت میکند.]
اسناد فاششده a16z نشان میدهد که درآمد حاصل از کارمزدهای مدیریتی به شکل سرسامآوری بالاست. برای مثال، صندوق ۷.۲ میلیارد دلاری اخیر این شرکت، سالانه ۱۴۴ میلیون دلار فقط کارمزد ثابت تولید میکند. با احتساب تمام صندوقهای فعال، درآمد سالانه a16z از این محل به حدود ۷۰۰ میلیون دلار میرسد. این شرکت اکنون در حال جذب یک صندوق ۲۰ میلیارد دلاری دیگر است که در صورت موفقیت، سالانه ۴۰۰ میلیون دلار دیگر به درآمد ثابت آن اضافه خواهد کرد. این مدل کسبوکار یک نتیجه منطقی دارد: «هرچه صندوق بزرگتر، کارمزد ثابت بیشتر»
نظریه «نوآوری تحولآفرین» و آینده صنعت VC
«کلیتون کریستنسن» (Clayton Christensen)، نظریهپرداز بزرگ مدیریت، در تئوری «نوآوری تحولآفرین» (Disruptive Innovation) توضیح میدهد که چرا شرکتهای بزرگ و موفق (incumbents) در یک صنعت، با وجود اتخاذ تصمیمات منطقی، توسط شرکتهای کوچک و نوپا (upstarts) از دور خارج میشوند. این شرکتهای بزرگ برای کسب سود بیشتر، بر روی مشتریان بزرگتر و سودآورتر خود تمرکز میکنند و به اصطلاح به سمت بالای بازار (upmarket) حرکت میکنند. این کار باعث میشود پایین بازار (مشتریان کوچکتر) خالی بماند و فرصتی برای ورود بازیگران جدید و نوظهور فراهم شود.
در ابتدا به نظر میرسید که مشتری یک صندوق VC، بنیانگذار استارتاپ است. اما واقعیت این است که مشتری اصلی صندوقهای VC، سرمایهگذاران آن صندوق یا LPها هستند. بنابراین، غولهایی مانند a16z برای راضی نگه داشتن مشتریان اصلی خود (LPهای بزرگ)، به دنبال جذب سرمایههای عظیمتر و راهاندازی صندوقهای غولپیکرتر هستند. برای به کار گرفتن این حجم از پول، آنها نمیتوانند روی استارتاپهای کوچک و پرریسک مراحل اولیه سرمایهگذاری کنند؛ در عوض، مجبورند مبالغ هنگفتی را در مراحل آخر و پیش از عرضه عمومی سهام (pre-IPO) به شرکتهای بزرگ و شناختهشده تزریق کنند. این دقیقاً مصداق «حرکت به سمت بالای بازار» است.
ظهور نسل جدید سرمایهگذاران: کوچکتر، گرسنهتر و همسوتر
همانطور که غولها به بالای بازار میروند، پایین بازار یعنی حوزه سرمایهگذاری اولیه (Early Stage) برای تحول آماده میشود. صندوقهای کوچک، سرمایهگذاران نوظهور و مدیران متخصص در حال پر کردن این خلا هستند. از آنجا که اندازه صندوق این بازیگران جدید کوچک است، کارمزدهای مدیریتی آنها ناچیز است و درآمد اصلیشان به «سود مشارکتی» وابسته است. این یعنی موفقیت آنها مستقیما به موفقیت استارتاپها گره خورده و منافعشان کاملا با منافع LPها همسو است.
این مدیران نوظهور، باانگیزهتر و ساختارمندتر عمل میکنند تا بنیانگذاران و ایدههایی را پیدا کنند که بازدهی فوقالعادهای دارند. به مرور زمان، LPهای بیشتری این موضوع را درک کرده و بخشی از سبد سرمایهگذاری خود را به این «VCهای جدید» اختصاص خواهند داد. در نهایت، این لایه نوظهور از سرمایهگذاران، به صنعت واقعی و جدید سرمایهگذاری خطرپذیر تبدیل خواهد شد، در حالی که صندوقهای غولپیکر به مدیران دارایی شبیه بانکها و صندوقهای پوشش ریسک تبدیل میشوند.