چرا معرفی کوتاه و سریع یا «آسانسوری» دیگر یک استراتژی موثر نیست؟

به گفته «جان هال» (John Hall)، نویسنده ارشد حوزه کارآفرینی، «معرفی آسانسوری» (Elevator Pitch) به دلیل کلی‌گویی و عدم تمرکز بر مشتری، قدرت خود را از دست داده است. برای ماندگار شدن در ذهن مخاطب، برندها به استراتژی‌های عمیق‌تری نیاز دارند.

احتمالاً شما هم با مفهوم «معرفی آسانسوری» آشنا هستید؛ تلاشی برای معرفی یک ایده یا کسب‌وکار در کمتر از یک دقیقه. بسیاری از کارآفرینان و مدیران، یک نسخه از این معرفی را حفظ کرده‌اند تا در هر فرصتی آن را ارائه دهند. اما آیا این روش فشرده و سریع واقعاً تأثیرگذار است؟ به نظر می‌رسد دوران طلایی این استراتژی به پایان رسیده است.

یک معرفی آسانسوری طراحی شده تا اطلاعات زیادی را در چند جمله منتقل کند و مخاطب را به برداشتن قدم بعدی ترغیب نماید. با این حال، تجربه نشان داده که این معرفی‌ها اغلب در ایجاد یک تأثیر پایدار شکست می‌خورند، زیرا تقریباً همگی شبیه به هم به نظر می‌رسند و کلمات پیچیده و مبهم آن‌ها نمی‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.

چرا معرفی‌های آسانسوری شکست می‌خورند؟

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات این روش، فقدان ویژگی‌های منحصربه‌فرد است. این معرفی‌ها مانند بیانیه‌های مأموریت بسیاری از شرکت‌ها هستند؛ کلماتی که در کنار هم معنای دقیقی نمی‌سازند و پر از اصطلاحات تخصصی و توصیفات کلیشه‌ای هستند. در نتیجه، پس از شنیدن چند معرفی آسانسوری، تفکیک آن‌ها از یکدیگر تقریباً غیرممکن می‌شود و در نهایت به سرعت از ذهن مخاطب پاک می‌شوند.

در مقابل، رویکرد «رهبری فکری» (Thought Leadership) قرار دارد. این استراتژی با ارائه جزئیات، عمق و معنا، ارتباطی عاطفی و به یاد ماندنی با مخاطبان برقرار می‌کند. رهبری فکری به جای تمرکز بر اینکه «ما که هستیم و چه می‌کنیم»، به این می‌پردازد که «چه چیزی برای مخاطب اهمیت دارد و چگونه می‌توان به او کمک کرد.» ابزارهایی مانند مقالات آنلاین، سخنرانی‌ها، کتاب‌ها و به خصوص پادکست‌ها، بسترهای قدرتمندی برای نمایش رهبری فکری هستند.

راهکار جایگزین: تمرکز بر مشتری و ارتباط انسانی

دومین ضعف بزرگ معرفی آسانسوری این است که مشتری‌محور نیست. این روش به مخاطب نمی‌گوید که چرا باید به شما اهمیت دهد. مردم با یک برند ارتباط برقرار نمی‌کنند چون ابزارهای فنی می‌فروشد، بلکه به دلیل احساسی که استفاده از آن محصولات به آن‌ها می‌دهد یا ارز‌ش‌های مشترکی که با آن برند دارند، به آن وفادار می‌مانند.

برای مثال، شعار معروف شرکت «اپل»، یعنی «متفاوت فکر کن» (Think Different)، مستقیماً با مخاطبانی صحبت می‌کند که می‌خواهند برخلاف جریان اصلی حرکت کنند. این پیام بر کسب‌وکار متمرکز نیست، بلکه احساسات و طرز فکر مخاطب را هدف قرار می‌دهد. به طور مشابه، برندهایی مانند «بایوراو» (BioRaw) در کانادا یا «دیزنی» (Disney)، با تمرکز بر ارزش‌های مشترک و داستان‌سرایی اصیل، ارتباطی عمیق و واقعی با مشتریان خود ایجاد می‌کنند. پیام دیزنی دستکاری کننده به نظر نمی‌رسد، زیرا سعی نمی‌کند چیزی را به زور بفروشد؛ بلکه تلاش می‌کند تا نیازها و آرزوهای مخاطب را درک کرده و به آن‌ها پاسخ دهد.

برای اینکه برند شما در ذهن‌ها باقی بماند، باید از معرفی‌های کلیشه‌ای و خودمحور دست بردارید. پیام شما باید مستقیماً با خواسته‌ها و اهداف مخاطبان صحبت کند و به آن‌ها نشان دهد که نیازهایشان را درک می‌کنید. هر چیزی غیر از این، تنها یک نویز اضافه در دنیای شلوغ امروز خواهد بود که به راحتی نادیده گرفته می‌شود.

 

منبع

مطالب بیشتر

دیدگاه‌تان را بنویسید